کد خبر: ۱۱۳۴۱۲
تاریخ انتشار: ۰۸ آبان ۱۴۰۴ - ۱۸:۴۵
نسلی که منقرض نشد تا آینده را بسازد

حاج محمود، فرشته ی تاریخ بنیامین بود 

شوشان ـ عبدالرحمن نیک سرشت :

او می گفت، یادش نیست که زمان و یا مکانی را درک کرده باشد، چون شش ساله و یتیم بود، که همراه مادر و برادر بزرگتر از خود مجبور به کوچ اجباری شدند از آنجایی که دیگر نه عمویی و نه کس و کاری داشتند و نه امکاناتی برای اقامت، یا غذایی برای خوردن و امنیتی برای زندگی کردن.(شهریور۲۰) 
آری، حاج محمود نیک سرشت از این خاطرات تلخ و مرارت بار به شیرینی یاد می کرد و با تامل و مکث می گفت، آنوقت ها شنیده و یا خود دیده بودم که در مناطق اطراف ما بی قانونی، غارت، قحطی، فقر، مرض، فلاکت و مرگ بیداد می کند.(شهریور۲۰) فقط این را می دانستم که مادرم تلاش دارد که ما یتیمان بی کس را از جمیع این بلایا، نجات دهد، پس ما بایست با پای پیاده و شکم گرسنه در روزگاری که حتی ریشه علف از قهر بارش آسمان خشکیده بود را طی یک مسافت صد کیلومتری در کوهستان عبور می کردیم تا آنوقت به  آغاجری می رسیدیم، آنجایی که شرکت نفت فعال و کار برای برادرم مهیا بود و ما سر و سامان می گرفتیم، این گونه شد که شرکت نفت برای خانواده ما هم پدر شد و هم مادر و هم کس و کار، اکنون من خوشحال نزد برادرم زندگی می کردم، دیگر از گرسنگی و مرگ خبری نبود، روزی در محوطه ی اطراف کارگاه شرکت نفت، برای ماشین اسباب بازی خود که برادرم برایم خریده بود ، داشتم ، جاده می ساختم و مرتب آن را در پیچاپیچ مسیر به حرکت در می آوردم، از قضا، روزی رئیس کارگاه نفت که یک انگلیسی بلند قدی بود مرا دید و از خودرو خود پایین آمد و مثل یک کودک با من همبازی شد، آن زمان من تقریبا نه ساله بودم، آن مرد انگلیسی از من پرسید، آیا، دوست داری در شرکت نفت کار کنی!؟ من متعجب و حیران از این پیشنهاد فقط با دست و شانه، اشاره دادم که نسبت به این پیشنهاد بی تفاوت هستم ، چون برای کار کردن و داشتن شغل توجیه نبودم.خلاصه آن رئیس انگلیسی مرا با خود به کارگاه برد و دستور داد که مرا استخدام کنند سریع لباس کار به تن پوشیدم و مشغول کار شدم، عصر که به خانه آمدم، برادرم خیلی خوشحال شد که من با این سن و سال استخدام شرکت نفت شدم و به درگاه خداوند شکرگذاری نمود که این طور خانواده را از انقراض و مرگ نجات یافته می بیند.
آری، حاج محمود نیک سرشت فرشته ی تاریخ بنیامین شد یعنی، یک بچه ی عشایری که از عصر طوفانی، آشوب، غارت، بی قانونی، مرض، فلاکت و مرگ رهیده و جهش وار به دوره ی مدرنیته، کار، حقوق و قانون پاگذاشته بود این خصایص سبب شده بود تا حاج محمود مردی خوش مشرب، مردمی، مدنی، قانونمند و اهل مدارا و همزیستی بار بیایید .دیشب پنجم آبان ۱۴۰۴ ساعت بیست و سی دقیقه در بیمارستان گلستان در سن نود سالگی این بزرگمرد رئوف و نازنین، جان به جان آفرین تسلیم نمود، آری، همان نسلی که منقرض نشد  تا آینده را بسازد.

نظرات بینندگان